پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي، خوش آمدید به سایت من. لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
اصطلاح
نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392
بازدید : 446
نویسنده : Hamed Khanizadeh

bop

معنا : رفتن – چرخ زدن


Ex1. We were bopping around town, doing some shopping.

برای کمی خرید، داشتیم اطراف شهر چرخی می زدیم.


Ex2. We spent the afternoon just bopping around town.

بعدازظهر را برای رفتن به اطراف شهر سپری کردیم



You can't have it both ways

معنا: هم خدا و هم خرما را خواستن


موقعیت: وقتی که شما نمی توانید از دو طرف قضیه سود یا منفعتی داشته باشید.


Ex. It's either me or her. You can't have it both ways!

 یا من یا او؟ نمیتونی هم خدا رو بخای و هم خرما رو



it's) no bother)

Syn. No problem

معنا: مهم نیست


موقعیت کاربردی: وقتی کسی از اعمال یا گفته های کسی ناراحت یا عصبی نمیشه.


 Ex. "Sorry to interrupt you." "That's okay, no bother."

"شرمنده مزاحم شدم. بسیار خوب،  مهم نیست"

 


:: موضوعات مرتبط: اصطلاحات/Expressions , ,
:: برچسب‌ها: اصطلاح انگلیسی , انگلیسی کاربردی , انگلیسی مفید , اصطلاحات انگلیسی رایج ,



اصطلاحات درباره ی فیلم ها
نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392
بازدید : 1256
نویسنده : Hamed Khanizadeh

سلام  امروز تصمیم دارم چند تا اصطلاح در مورد فیلم ها تایپ کنم، به این امید که مورد توجه شما قرارگیرد. برای یادگیری چند اصطلاح مفید درباره ی فیلم و سینما به ادامه مطلب بروید.

 

 


:: موضوعات مرتبط: اصطلاحات/Expressions , ,
:: برچسب‌ها: اصطلاحات فیلم , اصطلاحات فیلم خارجی , اصطلاحان فیلم آمریکایی , تاصطلاحات در باره ی فیلم ها , movies expressions ,



اصطلاحات رایج زیان انگلیسی
نوشته شده در شنبه 26 اسفند 1391
بازدید : 908
نویسنده : Hamed Khanizadeh

 

come to

به هوش آمدن

 

James fainted when the air-conditioning stopped working.

Two of his colleagues took care of him until he came to


«جیمز» هنگامیکه تهویه مطبوع از کار افتاد، از حال رفت.

دو تا از همکارانش از او مراقبت کردند تا به هوش آمد.


:: موضوعات مرتبط: اصطلاحات/Expressions , ,
:: برچسب‌ها: اصطلاحات کاربردی زبان انگلیسی , اصطلاحات رایج زبان انگلیسی , Expressions ,



Expressions
نوشته شده در شنبه 30 دی 1391
بازدید : 857
نویسنده : Hamed Khanizadeh

 

be taken aback

 یکه خوردن، جا خوردن


                         Jeff was taken aback when he opened the door and

                         discovered an elephant.

«جف» هنگامیکه در را باز کرد و متوجه حضور یک فیل شد، جا خورد.


:: موضوعات مرتبط: اصطلاحات/Expressions , ,
:: برچسب‌ها: اصطلاحات کاربردی , Expressions ,



تعداد صفحات : 1
صفحه قبل 1 صفحه بعد